کد مطلب:161787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:229

ریا در عبادات
اول: آن كه مسموع شد كه بعضی از این طایفه به جهت رواج بازار خود، شرط اخلاص

را در این عبادت برداشته و ریا را در آن جایز دانسته بلكه آن را از فضایل مخصوصه حضرت سیدالشهداء علیه السلام شمرده اند؛ چه ریا در هر طاعت و عبادتی، مورث خرابی اوست جز در این طاعت كه محض قرب آن حضرت در درگاه احدیت، از این شرط گذشتند و این طاعت مخصوصه را با ریا قبول نمودند. و مستند این توهم بیجا و خیال خام، اذن در تباكی است كه در جمله از اخبار مأثوره رسیده. چنان كه در مقدمه گذشت كه هر كه بگرید یا بگریاند یا تباكی كند (یعنی خود را در هیئت گریه كنندگان و مصیبت زدگان در آورد و چنان بنمایاند به دیگران كه من هم مصیبت زده و مشغول گریستنم و بر ناظرین هم مشتبه شود) فلان ثواب را دارد. احمق بی ادراك مفتری بر خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم ندانسته، كه اگر اخبار صحیحه صریحه مستفیضه وارد شود در جواز ریا در طاعت و عبادتی، چون مخالف است با صریح كتاب و سنت و عقل قطعی و اجماع كافه علما، بایست آنها را تاویل كرد؛ چه رسد به این كلمه مجمله كه ابدا دلالت بر مقصود و ربطی به آن غرض فاسد ندارد؛ چه مراد از آن مطلبی است مهم و محل حاجت غالب مكلفین. و داخل است در قانون شریفه الهیه كه از آثار اهل بیت علیهم السلام مستفاد می شود كه به جهت تكمیل صفات نفسانیه مقرر فرمودند. توضیح آن كه صفات حمیده نفسانیه (مثل رضا و توكل و زهد و علم و امثال آن) كه قوام انسانیت آدمی متوقف و معلق بر وجود آنهاست، پس از تحصیل و ثبات و استقرار هر یك از آنها در قلب، البته سبب شود برای


صدور افعال و بروز آثاری، كه به آنها اهل دانش و بصیرت پی می برند به وجود آن افعال؛ مثلا حقیقت زهد اعراض صادقانه قلب است از دنیا و علاقه نداشتن به آن و ندانستن آن را چیزی كه قابل باشد دل را به آن بست و آن را دوست داشت و مسرور شد به آمدنش و غمگین شد از رفتنش. و هر كس دارای این مقام شد، البته رغبت و حرص در پیدا كردن و به دست آوردن و جمع كردن آن ندارد و از آمدن آن اظهار مسرت و خورسندی نكند و از رفتنش مضطرب و پریشان و اندوهگین نگردد. و امتثال فرمان الهی در دادن مال چه واجب (چون زكوة و خمس و امثال آن) یا مستحب (چون سایر صدقات و مستحبات بر او) سهل و آسان و با نشاط در مقام فرمانبرداری بر آید، چه زر و سیم با سنگ و خاك در نزد او یكسان است. و به این و امثال این از آثار و علامات می توان دریافت كه او صاحب زهد حقیقی است. اما باید ملتفت شد كه زهد صادق قلبی لازم دارد بروز این آثار را از او؛ ولی این آثار و علامات بسا ظاهر شود از شخصی و حال آن كه زهد قلبی ندارد و در دل، از دنیا اعراض نكرده؛ بكله نهایت دل بستگی را به آن دارد. و این زمره بر دو قسمند: اول: آن كه غرض او از كردن آن افعال، مجرد خودنمائی و ریا و جا گرفتن در قلوب بندگان خداوند باشد به وسیله آن، كه من دارای این مقامم و محبوب خداوندم. و این زهد صوری ریائی را، وسیله جلب حطام دنیا قرار داده. و این همان شرك خفی است كه بایست از آن حذر كرد و احتراز نمود و قابل اذن و رخصت نیست. دویم: آن كه اگر چه دارای آن مقام و آن خصلت نیست ولكن در صدد تحصیل و شایق پیدا كردن آن است از راه علم و عمل - كه علمای علم اخلاق آن را مقرر داشته و بیان نمودند - و متنفر است از محبت و دل بستگی كه به دنیا دارد. و از میل و علاقه كه به آن دارد، او را بد آید. و یكی از راههای


تحصیل آن حسب دستورالعمل ائمه طاهرین صلوات الله علیهم، بجا آوردن آن علامات و آثار است و مواظبت كردن، به امید پیدا شدن آن خصلت و رسیدن به مقصود و دارا شدن آن مقام؛ هر چند كردن آن كارها بر او سخت و دشوار باشد. چه اگر صفت پسندیده در قلب ثابت شد، كردن افعال بر صاحبش سهل و آسان باشد. و گرنه بجا آوردن آنها بر او سخت و آن كارها از او به زحمت صادر شود. و اما بعد از اشتغال به آنها به قصد مذكور، اندك اندك آن افعال، آن صفت حمیده را جذب كند و در قلب درآید و ثابت و راسخ شود و آن آثار از او به سهولت سرزند. پس معلوم شد كه آن افعال، كه آثار و علائم آن خصلت اند، گاهی به جهت وجود آن صفت در قلب از او صادر شود و آن خصلت نیكو او را به این كارها وا دارد؛ و گاهی راهی باشد برای آوردن آن خصلت در قلب خالی از آن. پس در هر دو حال این افعال، ممدوح و مستحسن و از عبادات و قربات محسوب خواهد بود و از عالم ریا و سمعه، فرسنگها دور است. و این مطلب شریف علاوه بر آن كه وجدانی است و از اهلش دیده و شنیده شده و به تجربه و معاینه رسیده، در اخبار اهل بیت علیهم السلام به آن اشاره شده است چنان كه آمدی در «غرر و درر» از حضرت امیرالمومنین علیه السلام روایت كرده كه فرمود: ان لم تكن حلیما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا اوشك ان یصیر منهم [1] .

اگر حلیم نیستی پس به تكلف حلم را به خود گیر؛ (یعنی به آثار آن عمل كن) زیرا كه كم است كسی است خود را شبیه قومی كند، مگر آن كه نزدیك شود كه بگردد از آن قوم و از ایشان محسوب شود.


و نیز در آنجا از آن جناب روایت كرده كه فرموده: من لم یتحلم لم یحلم [2] .

كسی كه حلم را به خود نبندد - چنان كه گفتیم - حلیم نخواهد شد. و به همین مضمون در زهد نیز وارد شده كه امر به تزهد فرمود به جهت تحصیل زهد [3] .


[1] 1- غررالحكم، آمدي، شرح و ترجمه خوانساري، تحقيق، تصحيح محدث ارموي، ج 3، ص 11.

[2] همان، ج 5، ص 244.

[3] در اين باب روايات بسيار است از آن جمله: «التزهد يودي الي الزهد» پارسايي نمايي، انسان را به پارسايي مي كشد. همان، ج 1، ص 291؛ يا آمده است: «اول الزهد التزهد» سر آغاز پارسايي، پارسايي نمايي است. همان، ج 2، ص 384.